ادامه نوشتار «مُهر باطل شد»!
ا. م. شیری ا. م. شیری

سقوط ،انحطاط و سیر قهقرایی

در بخش اول نوشتار حاضر، ضمن اشاره به ادعاهای جعلی مخالفان عدالت اجتماعی مبنی بر «ناکارآمدی سوسیالیسم» و اینکه «سوسیالیسم در طول هفتاد سال حیات خود نتوانست به مشکلات و معضلات اجتماعی پاسخ دهد!»، تصویر فشرده ای از جامعه سوسیالیستی را ترسیم نموده و نشان دادم که مردم و دولت اتحاد شوروی با انتخاب راه رشد سوسیالیستی توانستند در مدت کوتاهی برای اولین بار در تاریخ بشری تمامی مشکلات و معضلات اجتماعی را از ریشه بر افکنند، با نوآوریهای جهشی درعرصه های علمی، صنعتی، تکنولوژیکی، اجتماعی و حتی هنری، ویرانه بجا مانده از امپراطوری روسیه را به یک قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، هسته ای، فضایی و حتی ورزشی جهان تبدیل سازند. حال با رجوع مجدد به همین ادعاها، همچنین به ادعای بخشی از تئوری پردازان بورژوازی و چپ نماهای دنباله رو آنها که بدلیل ناتوانی از مقاومت در مقابل حقایق سوسیالیسم، با تأئید موفقیتها و دستاوردهای اعجازگونه دولت کارگران و زحمتکشان، «نبود دمکراسی» و «عدم رعایت حقوق انسانی» را دلیل «فروپاشی» سوسیالیسم واقعا موجود تعریف می کنند، بیائید با هم فرض کنیم که «سوسیالیسم واقعاًَ هم بخاطر عدم پاسخگویی به مشکلات و معضلات اجتماعی و یا بعلت نبود دمکراسی و عدم رعایت حقوق انسانی خودبخود فروپاشید». در این حالت، این سؤال منطقی در ذهن هر انسان صاحب خردی متبادر می شود که اگر «عدم پاسخگویی به مشکلات و معضلات اجتماعی و یا نبود دمکراسی و عدم رعایت حقوق انسان موجب فروریختن یک نظام اجتماعی- اقتصادی جهانی می شود»، پس چگونه است که نظامهای اجتماعی- اقتصادی برده داری، فئودالی و این آخری، سرمایه داری، قرنهای متمادی به حیات خود ادامه دادند و می دهد؟ آیاواقعاًَ «کارآمدی و موفقیت آنها در حل مشکلات و معضلات اجتماعی و یا پایبندی آنها به دمکراسی و حقوق انسانی» باعث ادامه حیاتشان بود و هست؟ آیا همین نظام سرمایه داری امروزی بیش از یک میلیارد و دویست میلیون انسان (یک پنجم جمعیت جهان) را در چنگال فقر و گرسنگی مطلق گرفتار نکرده وعامل تشکیل لشکر بی شمار بیکاران، بی خانمانها، معتادان و دیگر آسیب دیدگان از تداوم حاکمیت سرمایه، نیست؟ آیا در چنین شرایطی می توان از «دمکراسی» و «حقوق بشر» صحبت کرد؟ از کی تا حالا و بر اساس کدام جهان بینی علمی، نظامهای برده داری، فئودالیسم و بالاخره امپریالیسم جهانی «دمکرات و بشردوست» حساب می شوند؟ در کدام نظام اجتماعی- اقتصادی حقوق انسانی و دمکراسی خلقی بیش از جامعه سوسیالیستی رعایت شده است و آنها کدامند؟ واقعیات زندگی جواب روشن همه این پرسشها را داده و تاریخ نیز ثابت می کند که این نظامها، نه تنها از عهده حل ساده ترین مشکلات اجتماعی عاجز بوده و هستند، حتی خود بسبب تکیه بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین و همچنین غارت و استثمار ستمدیدگان، بانی و باعث آنها بوده و دیکتاتوری بی امان، ضدیت با دمکراسی و لگدمال کردن حقوق انسانی، خصلت ازلی و ابدی آنها بشمار می رود. بنابراین، چنین ادعاهای فاقد هر گونه پایه و اساس عقلانی و منطقی، اگر از روی تعصب طبقاتی بهره کشانه نباشد، در بهترین حالت ناشی از بیسوادی سیاسی، عدم آشنایی به خصلت و ماهیت سرمایه داری، بویژه در مرحله امپریالیستی آن و همچنین، بمعنی لوث کردن و تحریف مفهوم و مضمون دمکراسی و حقوق انسانی می باشند.

در ادامه همین مبحث، میل دارم برای لحظاتی چند، همصدا با مدعیان، تصور کنم که نه اپورتونیسم، به تعریف لنین «نیروی سازمانیافته سرمایه داری در داخل حزب کمونیست»، نه «اقدام و عمل، و شهامت و رهبری» باند خائن گارباچوف- یلتسین- یاکولیوف و نه دخالتها و جنگهای پنهان و آشکار امپریالیسم جهانی بحسابهای غارت ثروتهای مردم جهان برعلیه عدالت اجتماعی، باعث شکست سوسیالیسم نبودند و بلکه، «ناکارآمدی سوسیالیسم»، «نبود دمکراسی» و «عدم رعایت حقوق انسان» موجب «فروپاشی» خودبخودی آن گردید. در این صورت، ببینیم، ارمغان بازسازی سرمایه داری در جوامع سوسیالیستی پیشین برای مردمی که بمدت چند دهه در امنیت و آرامش، در رفاه و آسایش، بدون بیم از هیولای بیکاری و بی مسکنی، فقر و گرسنگی و انواع مشکلات اجتماعی دیگر زندگی می کردند، چه بود؟ آیا به خواستها و نیازها اجتماعی جواب داد یا نه؟ آیا غیر از آزادی برای بیکاری، بی خانمانی، گرسنگی، فساد، فحشاء و انواع دیگر محرومیتها و ناهنجاریهای اجتماعی موجود در همه جوامع پیشرفته سرمایه داری، آزادیها و حقوق انسانی دیگری هم به مردم هدیه کرد؟ اگر پاسخ همه این سؤالها منفی باشد، لازم است چپهای دگردیسی شده جواب بدهند که سرمایه داری چگونه به موجودیت خود ادامه می دهد؟

در پاسخ همین ادعاها، جریان تخریب سوسیالیسم و بازسازی جامعه سرمایه داری در اتحاد شوروی سابق را از اینجا پی می گیرم که حادثه انفجار نیروگاه هسته ای چئرنوبل در روز ٢٦ آوریل سال ١۹٨٦و ماجرای فرود مرموز یك هواپیمای ورزشی آلمانی در میدان سرخ مسكو در ٢٨ ماه مه سال ١٩٨٧ نشان دادند که حفره های ایجاد شده بواسطه اپورتونیستها و خائنین داخلی در ارکان حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی در دوره ٣٣ سالۀ از خروشچوف تا گارباچوف، با مواد منفجره پرشده و ماشه آنها را هم دقیقاًَ جمعیتها و محافل «حقوق بشری» و «دموکراسی خواهی» تحت الحمایۀ «خانه آزادی» امپریالیسم آمریکا و «جامعه باز» صهیونیستی بسرپرستی جرج سورس کشیدند. لازم به یادآوریست که این محافل و جمعیتها پس از به قدرت رسیدن باند گارباچوف- یلتسین- یاکولیوف عموماًَ زیر نظارت مستقیم «مدیران» خارجی، از جمله خود جرج سورس، در اتحاد شوروی تشکیل و اداره می شدند و همه آنها بر خلاف عناوین ظاهرسازانه خود، گروههای مسلح شبه نظامی- تروریستی و خرابکاری بودند.

در مورد حادثه انفجار نیروگاه هسته چئرنوبل نیز لازم به گفتن است که، این حادثه بر خلاف همه آنچه که در طول بیست و پنج سال گذشته گفته شده و می شود، بلحاظ نوع حادثه و از نظر ابعاد پیامدهایش، نه با انفجار و نشت مواد رادیواکتیو در نیروگاههای هسته ای «جزیره سه مایلی»، «ورمانت یانکی» و «ایندین پوینت» آمریکا و نه با انفجار چهار رئاکتور نیروگاه هسته ای فوکوشیما در اثر زلزله و سونامی ١١ ماه مارس ژاپن قابل قیاس نیست. زیرا، نیروگاه چئرنوبل بعلت ضعف تکنولوژی و پائین بودن ضریب ایمنی در اثر حادثه طبیعی و یا بخاطر سوخت نامتعارف آمریکایی منفجر نشد. این حادثه در جریان یک بازدید خارج از برنامه در اثر «اشتباه؟!» متصدی (اوپراتور)، یعنی در اثر تخلـف جدی از مقررات استـفـاده، دقیقاًَ، با مسدود کردن تجهیزات حفاظتی و خاموش کردن کامل سیستم خنک کـننده اضطراری آن روی داد. پیامدهای این حادثه هم آنطور که ادعا می شود، عظیم نبود. زیرا اتحاد شوروی در آن سالها هنوز یک قدرت بزرگ جهانی بود و «نوسازیهای» آغاز شده در چهارچوب سوسیالیسم، با هدف بهسازی، نه تخریب آن، پیش می رفت و نیز، نیروهایی که نگاه کالایی به انسان نداشتند، در حزب کمونیست و رهبری کشور زیاد بودند. در نتیجه، کشور شوراها، همه نیرو و توان خود را بکار گرفت و به تنهائی و بدون هیچگونه کمک خارجی، خطر مرگبار هسته ای را بسرعت رفع کرد. همه آنچه که برای تأمین امنیت هسته ای کشور انجام شد، بنا به اعتراف متخصصان و آگاهان، فـقـط در حد توان اتحاد شوروی، ساختار اجتماعی و اقتصاد برنامه ریزی شده آن بود که، قدرت تدارک امکانات عظیم خود در کوتاهترین مدت، برای ازمیان برداشتن پیامدهای چنین حوادثی و بازسازی آن را داشت. در این حادثه، مجموعا ٢٨ نفر (دو نفر در همان دقایق اول انفجار در اثر آتش سوزی و ٢٦ نفر بعدها در اثر بیماریهای ناشی از تشعشعـات اتمی) جان خود را از دست دادند. متاسفانه شمار قابل توجهی نیز در همان روزهای اول پس از انفجار به تشعشات اتمی آلوده شدند. ارقام دیگری که رسانه های مختلف روسیه و اوکرائین بورژوایی و غرب امپریالیستی ارائه می دهند، با واقعیات منطبق نیستند (در مورد انفجار نیروگاه هسته ای چئرنوبل و مبارزه با پیامدهای آن، به کتاب «غبار روبی از حقایق شوروی، صفحات ٢٩-٣٤»، تألیف ایگور لیگاچوف، عضو دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰، ترجمه همین قلم، در آدرس: «www.yaranema.eu/asnad/asli2.pdf» رجوع کنید).

انفجار نیروگاه هسته ای چئرنوبل در اثر «اشتباه اوپراتور!؟» در عین حال این واقعیت را بار دیگر آشکار ساخت که دشمنان طبقاتی عدالت اجتماعی برای بزیر کشیدن سوسیالیسم از هیچ جنایتی، حتی اگر به قیمت جان میلیونها انسان هم تمام شود، فروگذار نمی کنند. و لذا، هدف از همه آنچه که در طول دوره زمانی بعد از حادثه انفجار نیروگاه اتمی چئرنوبل تا کنون، بدون ذکر علت حادثه، نوشته و یا گفته شده و می شود، ایجاد بدبینی و  دامن زدن به جوّ نفرت نسبت به تکنولوژی هسته ای اتحاد شوروی و بطور کلی، به نظام سوسیالیستی بوده و می باشد.

یک نکته فوق العاده جالب توجه و بسیار قابل تأمل دیگر در تخریب سوسیالیسم و تجزیه اتحاد شوروی این است که دوره رهبری گارباچوف، با تشدید دوباره استالین ستیزی، بمثابه اسم رمز مبارزه با سوسیالیسم آغاز شد. دلیل آغاز این کارزار استالین ستیزی روشن است. چرا که تمام دستاوردها و موفقیتهای اعجازانگیز خلقهای اتحاد شوروی یا در دورۀ رهبری استالین بعنوان سازنده سوسیالیسم، بدست آمد و یا در آن دوره پایه گذاری شده بودند. اتفاقاًَ علت خصومت، کینه و نفرت پایان ناپذیر همه کارگزاران مرتجع سرمایه داری و گونه های مختلف چپ نماها و چپهای «نو»، «مدرن» و «دمکرات» در همین نکته نهفته است. و گرنه اگر صحبت بر سر سرکوب مخالفان یک نظام اجتماعی- اقتصادی و یا یک رژیم حاکم باشد، دولت اتحاد شوروی در این زمینه حتی به گرد پای دولتهای امپریالیستی هم نمی رسد.

در هر حال، «سوسیالیسم واقعا موجود»، امروز دیگر وجود ندارد. اما برای روشن کردن این مسئله که تخریب سوسیالیسم، تجزیه و مستعمره سازی کشورهای سوسیالیستی سمت ترقیخواهانه داشت و یا کاری بود در مسیر سقوط ، انحطاط و حرکت در سمت قهقرا، ترسیم یک منظره عمومی از جامعه سرمایه داری بازسازی شده بعد از تخریب سوسیالیسم، می تواند پاسخ آنها را بدهد. و چنین است آن منظره عمومی:

اولین پیامد تخریب سوسیالیسم «به برکت اقدام و عمل...، شهامت و رهبری» گارباچوف، تجزیه اتحاد شوروی بمثابه یگانه ضامن صلح و امنیت جهانی، شکستن اتحاد بین خلقلهای دوست و برادر، ایجاد تفرقه، دشمنی و نفرت بین آنها، بزیر کشیدن اولین حاکمیت کارگران و زحمتکشان جهان، برسمیت شناختن حق مالکیت خصوصی بر مؤسسات و ابزارهای تولیدی، زمینها و ثروتهای روی و زیر زمینی، برقراری نظم بهره کشی انسان از انسان بود. و این، تنها آغاز فاجعه بود.

انقلاب کبیر اکتبر که با کشته شدن هشت نفر در حوادث مختلف پیروز شد و به ساختن جامعه ای فراروئید که تصویر فشرده آن در نوشتاری با عنوان (مُهر باطل شد») ترسیم گردید، «به برکت اقدام و عمل...، شهامت و رهبری» گارباچوف و ارتجاع امپریالیستی غرب، به قیمت کشته شدن بیش از یک میلیون نفر و آواره شدن ۱٢ میلیون نفر انسان درهم کوبیده شد. این همان نکته بسیار ظریفی است که نه تنها چپهای «دمکرات، نو و مدرن»، تمایلی به طرح آن دارند، حتی محافل سیاسی- امنیتی غرب چنان رفتار می کنند که گوئی چنین فاجعه ای اصلا اتفاق نیافتاده و سعی می کنند آن را هم مثل همه فجایع بزرگ تاریخ بشری، بدست فراموشی بسپارند.

آری! پس از ویران ساختن عدالت اجتماعی، جمهوریهای عضو سابق اتحاد شوروی را به تیولهای کوچک و مفلوکی بدل نموده، دولتهای خاندانی- ملوک الطوایفی را بر سر کار گماردند. جمهوریهای شورائی سابق، به جولانگاه مأموران نظامی- امنیتی، اقتصادی و سیاسی امپریالیستهای آمریکا، اروپا و دیگر کشورهای دور و نزدیک تبدیل شدند. رسانه های غربی و بومی دست آموز، تمام اسرار مملکتی و حتی، محرمات مردم را به روی جاسوسان و مأموران اطاعاتی خارجی باز کردند. کیش شخصیت و شخصیت پرستی به حد جنون آمیزی رسید. رهبران و مقامات تازه پوست عوض کرده این جمهوریها، تا مرتبه خدائی ارتقاء داده شدند. موج ناامنی و خشونت همه جا را فراگرفت. ترورهای خیابانی، تصفیه حسابهای باندهای مافیائی، قتلهای سفارشی، درگیریهای مسلحانه موضعی و منطقه ای مشخصه اصلی اکثر این جمهوریهاست. فقط در سال ٢۰۰۰،  بیش از دو هزار فقره حادثه انفجار قطار و آپارتمانهای مسکونی، سقوط هواپیماها و هلی کوپترها، غرق شدن کشتیها و غیره در روسیه به ثبت رسیده است. در همه این حوادث، مخالفان «نظم جدید» کشته می شدند. در همین سال، یک کشتی زیر دریائی اتمی روسیه بنام کورسک، با ۱۱٨ نفر خدمه، در پانصد متری یک زیر دریائی آمریکائی در دریای بارنس غرق شد. در بدنه این زیردریائی، یک سوراخ ناشی از شلیک موشک ایجاد شده بود. دولت مافیائی- الیگارشی روسیه تمام توش و توان خود را برای پرده پوشی علت این حادثه و حوادث دیگر بکار گرفت و می گیرد.

تخم نفرت و خصومت بین خلقهای سابقاًَ دوست و برادر که دهه ها و سده ها با هم و در کنار هم زندگی کرده بودند، افشانده شد. روحیات شوونیستی- ناسیونالیستی کور در قالب نظامیگری بواسطه فیلمهای کانگستری هالیوود رواج داده شد. هر ملتی، ملت همسایه را دشمن ازلی و ابدی خود معرفی می کند. بسیاریها بجان هم افتادند. همدیگر را بیرحمانه کشتار می کنند. جنگ و کشتار بین چچنها، اینگوشها، ترکان قره چای، تاتارها، باشقیرها، چرکزها و کومئکها و ملل کم شمار داغستان با روسها، تاتارها با خاخولها(اوکرائینی ها)، گرجیها با آستینها، آجارها و آبخازها، جنگ بین ارمنیها و آذریها، مولداوها با ترکهای قاقائوز و دنیستریها و غیره صدها هزار کشته و زخمی و معلول بجای گذاشت.  ترکان ازبک کلیه ترکان مسخطی را از این جمهوری بیرون راندند. تمامی آذریها از ارمنستان و ارمنی ها از آذربایجان (از هر طرف بیش از یک میلیون نفر) بیرون رانده شدند. بین خلقها و مللی که در طول تاریخ با هم زندگی کرده، تاریخ و فرهنگ مشترک آفریده بودند، در پایان قرن بیستم، در عصر همگرائی ملتها، مرز کشیده شد. «پاکسازی ملی» و تشکیل «ملت خالص»، راه گشای تمام مشکلات تعریف شد. همراه با ملی گرائی، البته که مثل همیشه، ادیان الهی نیز جایگاه خاص خود را در این جمهوریها گرفتند. میسیونرهای دینی از اروپا، آمریکا، ترکیه، ایران و کشورهای مرتجع عربی، بویژه از عربستان سعودی به کشورهای جدید التاسیس سرازیر شدند. در هر جمهوری، صدها کنیسه، کلیسا، مسجد و دیگر معابد دینی ساخته شد و دین جایگزین علم گردید. درست در چنین شرایطی که تاراجگران و دزدان، با تحمیل بیکاری عمومی، بی خانمانی، فقر، گرسنگی، اعتیاد، فحشاء و گدائی به جامعه، مردم را با یأس و ناامیدی کامل روبرو ساختند،ادیان آسمانی با تئوری «تحمل عذاب های این دنیا، بمنزله امتحان ورودی به بهشت برین» بیاری مردم ستمدیده آمدند. با موعظه های «خیرخواهانه»، «نا چیزی ناملایمات این دنیا نسبت به عذاب الیم جهنم» را به بخش اعظم مردم قبولاندند. بموازات اینها، از فال بینی و فال ستارگان، غیبگوئی و کفخوانی گرفته تا جادوگری و معالجه بیماران از راه دور، به تلویزیونهای دولتی هم راه یافت.

در کوتاه مدتی، زیرساختهای علمی- صنعتی تخریب شدند و فعالیت دهها هزار کارخانه و مؤسسه تولیدی و تعاونی های کشاورزی بجز بخش تولید و تهیه مواد خام صادراتی و انرژی زا، مثل نفت و گاز، بی هیچ ملاحظه ای متوقف گردید. صنایع پیشرفته زمان شوروی پیش از همه در جمهوریهای ماواری قفقاز، آسیای میانه و سه جمهوری حوزه دریای بالتیک بطور کامل و در بعضی جمهوریها، مثل روسیه و اوکرائین، تا هفتاد درصد در هم کوبیده شد. نه کاری ماند و نه کارگری. بدین ترتیب، توده های کار و زحمت، بحالت بی شکل و پراکنده در کوچه و خیابانها آواره شدند، میادین برده فروشی دایر گریدند. در نتیجه، رقم بیکاری بدون احتساب تخمه و سیگار فروشی، شیشه پاککنی در سر چهاراهها، آوارگی در بازارهای مکاره و کارهای روزمزدی، بمیزان بالای ٦۰ درصد نیروی قادر به کار رسید. بازارهای مکاره بسیار وسیع و فراخ که ساکنان آنها در اثر ورشکستگی، گروه- گروه دائماًَ جا عوض می کنند، یکی بعد از دیگر گشایش یافت. «توسعه صنعت توریسم» (این عبارت در زبان مردم این جمهوریها، بمعنی تأسیس فاحشه خانه ترجمه می شود) و احداث پیاپی مجتمع های «المپیک» در هر شهر و قصبه برای مردم بیکار و گرسنه، بزرگترین دستاورد شمرده می شود. دهها میلیون باب دکان بقالی، مغازه، فروشگاه، قهوه خانه و رستوران، ماشین شویی، بار و دیسکوهای شبانه، آرایشگاه زنانه و مردانه، تالارهای پر شکوه جشن و شادی و قمارخانه، جای کارخانه های تولیدی را گرفت. بعنوان مثال؛ جمهوری فدارتیو روسیه، بعد از تخریب کارخانه های چندین هزار نفری، با الگو برداری از شهر لاس وگاس آمریکا، هم اکنون پروژه احداث سه شهر قمارخانه ای برای قمار بازان را در سه منطقه مهم کشوری، یعنی در قفقاز شمالی(کراسنادار)، کالنینگراد و کراسنایارسک آغاز کرده است. بسیاری از میادین شهرها، پیاده روهای عریض، فضای سبز اطراف آپارتمانهای مسکونی، اکثر زیرزمینهای آپارتمانهای مسکونی، آشغال شوت کنها، به بهانه کمک به توسعه بخش خصوصی، به قیمت گزافی بمردم فروخته شد. اگر بر همه اینها، دستفروشان دوره گرد و در سر چهار راهها را هم اضافه کنیم، منظره نسبتا کاملی بدست می آید.

همه تعاونی های کشاورزی اعم از دولتی و غیردولتی، مزارع و باغهای کشاورزی و سیستم آبیاری مکانیزه و تکنولوژی مرتبط با آنها، بطور کامل محو و نابود شدند. طبق گزارشهای رسمی، تا کنون فقط در جمهوری فدراتیو روسیه ۱۵ هزار آبادی از سکنه خالی شده و بطور متوسط روزانه دو روستا نیز از نقشه کشور حذف می شود (روزنامه پراودا، سپتامبر ٢۰۰٩). در نتیجه، حاشیه نشینی و تجمع در اطراف شهرهای بزرگ، باعث گسترش بادکنکی شهرها گردید.

تمامی جنگلها و کناره دریاها و رودخانه ها چنان بیرحمانه به بخش خصوصی واگذار شده که هیچ کس نمی تواند بدون پرداخت هزینه، در سایه درختی بنشیند و یا در آب دریا و یا رودخانه، دست و روی خود را بشوید.

سیستم آموزش، بیمه ، بهداشت و خدمات پزشکی رایگان برای همه، از بین رفته. میزان بیسوادی در میان نسل پساشوروی، به بیش از ٢۰ درصد رسیده است. دو سوم مهدکودکها رسما بسته شده و ٨۰ درصد از یک سوم باقیمانده نیز به بخش خصوصی واگذار گردیده است که هزینه ماهانه نگهداری یک کودک در آنها با درآمد کمتر خانواده ای مطابقت دارد. بدین ترتیب، مهدکودکها نیز به محل و ابزار چپاول مردم تبدیل شده اند. لازم به ذکر است که، طبق قوانین آموزشی و تربیتی اتحاد شوروی، مهدکودکها نمی بایست در فاصله بیش از سیصد متر از آپارتمانهای مسکونی احداث شوند. با این حساب، می توان تعداد آنها را حدس زد.

بخش عمده شبکه استراحتگاهها، تفرجگاهها و نقاهتگاههای رایگان نابود شده و باقیمانده آنها به بخش خصوصی واگذار گردیده است که، هزینه یک شبانه روز اقامت در آنها، بیش از حقوق ٦ ماه یک کارگر شاغل را بالغ می شود.

کارکنان مراکز علمی و آکادمی های علوم به بیش از نصف کاهش داده شده؛

تمام مغازه های کتابفروشی به استثنای موارد معدودی بسته شده اند. دهها و صدها نشریه، مجله و روزنامه، عمدتا در زمینه فال بینی، فال ستارگان و جدول ارقام و کلمات متقاطع منتشر می شوند.

سیستم تأمین مسکن رایگان لغو شده و اجاره نشینی، خانه بدوشی، کارتنخوابی رواج بی سابقه ای یافته است. بگزارش تلویزیونها روسیه، در فصل سرمای طولانی این کشور، بطور متوسط روزانه یکصد نفر از کارتنخوابان و خانه بدوشان فقط در شهر مسکو در اثر سرما می میرند.

امکانات مسافرت هوائی از دسترس عموم خارج شده، بخش اعظم مردم، دیگر راه فرودگاهها را هم فراموش کرده اند.

دولت روسیه ایستگاه فضایی «میر» (صلح)، اولین مقر زمینیان در فضا را مشخصا بدستور مقامات ناسا و پنتاگون آمریکا بزیر کشید و در اقیانوس آرام غرق کرد.  

هزینه مصرف آب و فاضلاب، برق و گاز و دیگر خدمات شهری که در دوره شوروی تقریبا رایگان بود، بحدی افزایش داده شده که بیش از ٤۰ درصد درآمد خانوارها را (اگر درآمدی داشته باشند) می بلعد و در مقابل ناتوانی خانواده ها از پرداخت هزینه های عمومی، منازل مردم براحتی مصادره می شود.

خطوط تراموا، اتوبوسهای برقی شهری و بین شهری، قطارهای اطراف شهری در اغلب جمهوریهای«مستقل» بطور کامل و در بعضی ها، بخشاًَ نابود گردید و در مقابل آن، دهها میلیون اتومبیل کهنه و تازۀ ساخت اروپا، آمریکا و ژاپن به این کشورها وارد شد. آنها را باقساط می فروشند، جاده ها و پلها می سازند. در شرایطی که نه از کارخانه اثری مانده و نه از علم و صنعت و تکنولوژی خبری، مسافرکشی با این اتومبیلها، تنها کاری است که دانشمندان، مهندسان، متخصصان، کارکنان مؤسسات علمی و صنعتی می توانند بکنند. یافتن کار در شرکتهای تجاری خارجی و یا مشاغلی مانند رانندگی، نگهبانی، خدمتکاری، کنیزی و کلفتی برای کارکنان این شرکتها، بزرگترین آرزوی جویندگان کار محسوب می شود.

فقر، گرسنگی، گدائی، اعتیاد، فحشاء و تن فروشی بطور بی سابقه ای گسترش یافته؛ طبق آمارهای رسمی، بطور متوسط ٤٨ درصد مردم به زیر خط فقر رانده شده اند. اما بر اساس برآوردهای مختلف، رقم واقعی فقرا و گرسنگان، بسیار بالاتر از آمارهای رسمی می باشد.

طبق گزارش دولت روسیه به سازمان ملل متحد، ٣۵ میلیون نفر از ۱٤٢ میلیون نفر جمعیت این کشور، در زیر خط فقر به سر می برند. تعداد معتادان به مواد مخدر، تنها در روسیه، به بیش از ۵ میلیون نفر رسیده است. در تمام این سالها، دهها هزار نفر زیر فشار فقر و گرسنگی، از جمله  ۵۰۰ افسر ارتش روسیه، ارتشی که دنیا را از شر طاعون فاشیسم رهانید، تنها در سال ٢۰۰۰ خودکشی کرده اند. میلیونها نفر در جستجوی یک لقمه نان، در کشورهای مختلف جهان آواره شده اند. صدها هزار خانواده از هم پاشیدند. امروز نوه های انقلاب اکتبر، پیر زنان و پیرمردان شوروی که زمانی در یک دست عصا و در دست دیگر کیسه های پر از دانه، در فصل زمستان به پرندگان غیرمهاجر دانه می دادند، نه تنها خود به همین دانه ها محتاج شده اند، حتی مجبورند غذای خود را در زباله دانی های شهرها بجویند و یا در برابر جای خالی مجسمه های به زیر كشیده شده مارکس، انگلس، لنین و استالین برای گرفتن صدقه از «توریستهای خارجی  و انسانهای خیّر» دست دراز کنند.

در طول سالهای بعد از تجزیه اتحاد شوروی، بیشتر جمهوریها به رشد جمعیتی معکوس گرفتار شده اند. در طول ٩ سال اول پس از تخریب عدالت اجتماعی، جمعیت جمهوری روسیه ۱۰ میلیون نفر کاهش یافته است. اگر میزان زاد و ولدها و مرگ و میرهای طبیعی این سالها را هم در نظر بگیریم، می توان تصور کرد چه تعداد انسان بدون اینکه قاتلشان مشخص باشد، به انحاء مختلف زندگی را وداع گفته اند.

دهها انجمن، مؤسسه و بنیاد خیریه برای کمک به مستمندان تأسیس شده؛ روزی نیست که یک انسان بیمار را با چشم گریان در صفحه تلویزیونها ظاهر نسازند و برای معالجه اش از انسانهای «خیّر»، اغنیا و متولان، طلب استمداد ننمایند.

میلیونها کودک بی سرپرست در کوچه و خیابانها آواره شده اند. گدائی می کنند، در سر در تقاطع خیابانها به شیشه پاککنی مشغول می شوند و در زیرزمینها می خوابند. تعداد این کودکان فقط در جمهوری قدراتیو روسیه، به بیش از ۵ میلیون کودک می رسد. یکی از دهها فرستندۀ تلویزیونی جدید التأسیس در جمهوریهای پساشوروی (تلویزیون ANS)، در بخش به اصطلاح اخبار جنایی خود (٢٨ آوریل ٢٠١١)، طی گزارش کوتاهی از وضع همین کودکان ولگرد نشان داد که چگونه آنها با خوردن بعضی مواد معیشتی ارزان قیمت، بیهوش می شوند و بتدریج می میرند (با توجه باینکه پخش این گزارش بخودی خود بمعنی تبلیغ این شیوه نحس می باشد، در اینجا از ذکر نام این مواد خوداری می کنم). صدها هزار نفر از این کودکان، نوجوانان و جوانان بخاطر بیدادگری بیکاری، گرانی و گرسنگی در این جمهوریهای «مستقل»، «بجرم آفتابه دزدی» (دزدی وسایل صوتی از اتوموبیلها، سیمهای مسی یا آلومینیومی برق، زهوار آلومینیومی آسانسورها و ...) به زندانها افتاده اند. جالب اینکه، مبلغ کل این دزدیها در اغلب موارد بزحمت به ۵٠ دلار ناقابل می رسد.

کودک فروشی و فروش اعضای داخلی بدن انسان، یکی از مهمترین منبع امرار معاش بخش قابل توجهی از مردم شده است. طبق گزارشات مختلف، اروپائیان، آمریکائیها، اسرائیلیان و شیوخ عرب، مشتریان عمده کودکان و اعضای بدن انسانهای این کشورها هستند. در مورد تعداد کودکان فروخته شده تا کنون آمار دقیقی ارائه نشده است. اما، مطبوعات و رسانه های روسیه همیشه رقم مبهم دهها هزار کودک را ذکر می کنند. همین ابهام در مصاحبه آقای باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، با تلویزیون «روسیه ۲٤» روسیه (۸/۵/۲۰۱۰) در پاسخ به سؤال خبرنگار این تلویزیون مبنی بر اینکه نظرشان در بارۀ کشته شدن ۱۵ نفر از کودکان روسیه بدست والدین جدید آمریکایی شان در سال گذشته چیست، گفت: «بلی، از دهها هزار کودک روسی که خانواده­های آمریکائی بفرزندی پذیرفته­اند، متاسفانه، ۱۵ نفر هم کشته شده­است...». اما طبق گزارش سازمان ملل متحد، تعداد انسانهای خرید و فروش شده در طول ٢۰ سال اخیر، بیش از تعداد تمام بردگان خرید و فروش شده در طول ششصد سال دوران برده داری بوده است. تردیدی نیست که بخش اصلی آن را زنان و کودکان جوامع سوسیالیستی پیشین تشکیل می دهند. برخی کارشناسان، دلیل علاقمندی غرب و اسرائیل به خرید کودکان جمهوریهای سابق اتحاد شوروی را چنین توضیح می دهند: بر اساس یکسری بررسیهای بعمل آمده، بخشی از این کودکان را معلول و ناقص العضو کرده، به مافیا گدایان می فروشند. گروههایی از آنها را در اختیار دلالان «محترم» اعضای بدن و تاجران «باشخصیت» سکس قرار می دهند و اکثریت آنها را برای پذیرش در صفوف ارتشهای حرفه ای آمریکا، ناتو و اسرائیل، بویژه برای هدایت بمب افکن های جنگی آماده می کنند و عده ای را نیز برای انجام عملیات انتحاری و خرابکاری تربیت می نمایند.

جالبتر اینکه، در اتحاد شوروی، زمانیکه والنتینا تروشکووا، اولین زن فضانورد جهان به فضا سفر کرد، دختران و زنان جوان شوروی با آرزوی رفتن به فضا، در مقابل ادارات سازمانهای فضانوردی جمهوریها صف می کشیدند (بر گرفته از مصاحبه راقم این سطور با یکی از همین زنان). اما امروز، با بازسازی سرمایه داری در جمهوریهای «مستقل»، دختران و زنان جوان این کشورها که هفتاد درصدشان دارای تحصیلات عالی نیز بودند، بخاطر لقمه ای نان، در مقابل ادارات صدور پاسپورت و روادید به صف ایستادند تا از میهن خویش فرار کنند. طبق آمارهای دهشتناک موجود، تا سال ٢۰۰۰ میلادی، فقط از جمهوری اوکرائین بیش ازیک و نیم میلیون نفر زن و دختر زیر ٢۵ سال، بقصد فحشاء از کشور خارج شده است. در جمهوریهای دیگر، وضع از این هم اسفناک تر است.

دهها فرستنده تلویزیونی راه اندازی شده است که از صبح تا عصر یا درس آشپزی می دهند و یا با برنامه های «آشنایی و ازدواج»، «لطیفه گویی» و برنامه های بی سر و ته مردم را سرگرم می کنند، شستشوی مغزی می دهند و از سر عصر تا نیمه شب، شوها و سریالهای واقعاًَ جلف و تهوع آور بی معنی نشان می دهند و از نیمه شب تا صبح، فیلمهای «بزن- بکش»، «آتش بزن- ویران کن» هالیوودی، مثل صحنه های کشتار مردم کره، ویتنام، فلسطین، یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، لیبی و... و یا فیلمهای مستهجن سکسی پخش می کنند.

بیمارستانهای ویژه بیماران سخت علاج و شدیدا مسری، تیمارستانها، خانه های سالمندان، یتیمخانه ها، مهد کودکها، یکی بعد از دیگری به آتش کشیده می شوند و بیماران، پیران و کودکان زنده- زنده در آتش می سوزند.

با تأسیس دهها بانک و مؤسسه مالی، بازارهای بورس (رایج ترین قمارخانه های سرمایه داری)، شرکتهای کلاهبرداری بیمه و غیره در هر جمهوری، اقتصاد آنها، کاملا به بخش مالی وابسته شده و طبق فرمول اقتصاد نئولیبرالی سرمایه داری، مقوله کالا، ازفرمول پول- کالا- پول در نظام سرمایه داری، حذف شده است.

در مقابل همه این فقر و بدبختی ها، به ازای پدید آمدن دهها میلیون نفر گرسنه در ویرانه های بجا مانده از اتحاد شوروی، از این کشورها مجموعا ۵۰۰ نفر  میلیاردر به لیست میلیاردرهای طلائی جهان افزوده شده است. مردم جمهوریها، به فقرا و اغنیا و محلات شهرها، به مناطق فقیرنشین و اعیان نشین تقسیم شده اند. رانده شدگان به دامن فقر، بتدریج از مناطق مرکزی شهرها بیرون رانده شدند. فرهنگ، آداب و سنن ملی، روابط اجتماعی مردم تخریب گردیده، روانشناسی فردگرائی (اندیویدوآلیستی)، بشدت تبلیغ و ترویج می شود. جای اصل انسانی «یکی برای همه و همه برای یکی» را، اصل «همه برای یکی و یکی برای خودش» گرفته است.

به حضور نمایندگان کارگران و دهقانان و زحمتکشان در مجالس قانونگذاری و ادارات دولتی بطور کامل پایان داده شده و جای آنها را درست مثل کشورهای غربی، «ثروتمندان خیّر»، اعضای باندهای مافیایی- الیگارشی، صاحبان مؤسسات مالی و همپالگی آنها بر اساس اصل «رأی متناسب با سهم» گرفته اند.

......

نا گفته روشن است که تخریب سوسیالیسم و تجزیه اتحاد شوروی نه تنها خلقهای کشورهای سوسیالیستی، حتی تمام بشریت جهان را دچار فجایع بیشمار ساخت. تشدید نظامیگری و تهاجمات استعماری امپریالیسم، ارتقاء تروریسم به سطح سیاست رسمی دولتهای امپریالیستی و ناامنی کامل تمام جهان، جنگهای بی پایان برای اشغال کشورهای مختلف، ویرانی زیرساختهای آنها و کشتار میلیونی انسانها، باز پس گیری دستاوردهای مبارزات تاریخی کارگران و زحمتکشان در همه کشورهای سرمایه داری، رشد بیسابقه بیکاری، گرانی، فقر و گرسنگی، و بدتر و بالاتر از همه، گرفتاری جنبش جهانی کمونیستی به بحرانهای ایدئولوژیک، نظری، سیاسی، تشکیلاتی و رهبری، از برکات طبیعی «اقدام و عمل...، شهامت و رهبری» گارباچوف و ارتجاع امپریالیستی غرب استو... این همه، «هنوز از نتایج سحر است». انواع جدید ستیزه گران با اندیشه های سوسیالیسم علمی و واقعیات سوسیالیسم گذشته، «باشند تا صبح دولتشان بدمد»!

خلاصه سخن، چپ نماها و چپهای «نو»، «مدرن» و «دمکرات» و همچنین، دلدادگان امپریالیسم و یهودایان بهتر است سقوط ، انحطاط و عدالت ستیزی خود را با استالین ستیزی بیهوده و تکرار تبلیغات گمراه کننده ارتجاع امپریالیستی مبنی بر «ناکارآمدی سوسیالیسم»، «نبود دمکراسی» و «عدم رعایت حقوق بشر» نیز توجیه نکنند. این ادعاهای جعلی که سوسیالیسم در مقابل تهاجم ضدانقلاب داخلی و خارجی بیدفاع ماند، اگر عمدی و آگاهانه نباشد، حداقل نتیجه بی اطلاعی مطرح کنندگان آن از روند حوادث تخریبی می باشد. به این دلیل ساده: در جریان هیچیک از اعتراضات اواخر دهه هشتاد به برخی کمبودها و نارسایی ها در جامعه، صرفنظر از اینکه خود آنها نیز محصول اقدامات هدفمندانه دوره خروشچوف تا گارباچوف بودند، نه تنها حتی یک شعار هم برعلیه سوسیالیسم داده نشد، بلکه در رفراندوم سراسری ١٧ مارس سال ١٩٩٠، یعنی درست در شرایط سلطه کامل اپورتونیستها و خائنین بر ارگانهای حزبی و دولتی اتحاد شوروی، بیش از ٧۵ درصد مردم کشور به حفظ سوسیالیسم رأی دادند. امروز و یا در گذشته، کدام نظام و یا کدام رژیم از پشتیبانی  ٧۵ درصدی مردم برخوردار است؟ اما، نتیجه این مقاومت مردمی چه شد؟ همینجاست که این گونه های جدید چپ و چپ نمایان نمی توانند درک کنند وقتی که بمبهای از قبل تعبیه شده در زیر پایه های سوسیالیسم همزمان منفجر شدند، ازدست مدافعان عدالت اجتماعی، کاری جز شروع جنگهای داخلی بی پایان با پیامدهای بسیار فاجعه بارتر از نتایج انفجارهای ویرانگرانه، ساخته نبود و کمونیستهای اتحاد شوروی بدرستی به این راه خطرناک نرفتند.

١٤ اردیبهشت ١٣٩٠

____________________________________________________


May 4th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی